میر زمانه ای که نگردد مرا زبان


در کام جز برای ثنا و دعای تو

ای کاش وعده های تو درصدق و راستی


بودی چو شعرهای من اندر ثنای تو

اکنون مرا رسیده به خاطر لطیفه ای


از وعدهٔ دروغ کلاه و قبای تو

جاوید تاکه هست به دیوان روزگار


نام و نشان مدح من و مرحبای تو

وارونهٔ کلاه که گفتی برای من


وارونهٔ قباکه ندادی برای تو

بگذشتم از کلاه و قبا چون شد آن کتاب


کش وصف کرد فک رت معجزنمای تو

اعدات از جفای تو یارب چه می کشند


گر این بود وفای تو با اولیای تو